یک سؤال رایج که خیلیها از ما میپرسند: «ارائۀ یک درگاه شخصی ، چیه و به چه درد کسب و کار من میخوره؟!» پیش از اینکه وارد پروسۀ پاسخگویی به این سؤال شویم، بیایید ابتدا واژهای را که این روزها زیاد شنیده میشود را مرور کنیم: برند.
برند به زبان نسبتاً آدمیزادی!
تبدیلشدن به یک نام تجاری شناختهشده، اولین قدم در ایجاد «اعتماد» در مشتریان جدید است. سوای از آندسته از عزیزانی که سیاست «بزن در رویی» را دنبال میکنند (و در ایران زیاد هم هستند)، تعداد زیادی از افراد تمایل دارند که در کسبوکار خود راه درستی را پیش بگیرند و دنبال کنند. اهالی سیاست بزن در رویی، تمایل دارند در یک جایی که اصطلاحاً «پاخور» فراوان داشته باشند قلاب خود را بیندازند و مشتری خود را از آب گِلآلود بکشند بیرون. چندان مهم نیست که مشتری کنونی آنقدر وفادار باشد که دوباره عزم کند که به این کسبوکار سز بزند، حتی اصلاً معلوم نیست که دوباره گذرش به این حوالی بیفتد. خدا رو شکر عابر پیاده گذری فراوان هست و خدا روزی رسان بوده و هست و خواهد بود. عابر پیادۀ دیگری چند دقیقه یا ساعت دیگر از راه میرسد و همان آش و همان کاسه (چند درصد از ما در یک روز گرم آفتابی چهل درجهای، گذرمان به یکی از این آبمیوهفروشیهای کنار خیابان افتاده یک تجربۀ تلخ را از سر گذراندیم؟!).
خلاف این دسته، عدۀ دیگری هم هستند دوست دارند روی مشتریهای ثابت، آشنا و وفادار حساب باز کنند و برای این عده، «آبرو» و «حیثیت» کسبوکار از هر چیزی مهمتر است. مهم نیست که کسبوکاری که شما به راه انداختهاید چه باشد، این کسبوکار حتی اگر تنها بهاندازۀ یک کفاشی زیرپلهای باشد، میتواند از خودش تصویری مثبت یا منفی، یا پررنگ یا کمرنگ، در ذهن مخاطب تداعی کند. برای یافتن مشتری بیشتر، شما نیاز دارید که به فکر راههایی باشید که بتوانید تصویری از کسبوکار خود در ذهن مشتریهای وفادار یا حتی جدید، بسازید. این تصویر، با راههایی مختلفی در ذهن مخاطبان ساخته و پرداخته شده و درنهایت به یادها سپرده میشود. با قدری خلاصهگویی، این تصویر همان «بِرَنْد» مشهوریست که این روزها حسابی از آن حرف به میان میآید و بازاریابی، سوای از تولید یا خدماتی که شما ارائه میکنید، دانش بیشتر و بهتر کردن این تصویر است.
خب برگردیم به بحثی که ما در اینجا نیت داریم مطرح کنیم: هیلاپی و ارائۀ یک درگاه شخصی ، چه تأثیری در بهبود کسب و کار ما دارد؟!
خیلی خلاصهتر اگر بگوییم هیلاپی با ارائۀ یک درگاه به شما، در واقع شما را در حفظ تصویری که مخاطب از شما به یادگار دارد، یاری میرساند. بگذارید به زندگی روزمره برگردیم. تصور کنید که به یک میوهفروشی رفتهاید و چند قلم میوه را داخل پلاستیک (البته تلاش کنید کیسههای پنبهای استفاده کنید، پلاستیک جهان رو با خودش برد!) ریختهاید آمدهاید برای حساب و کتاب. فروشنده همه را یکی یکی توی ترازو میگذارد و در نهایت یه رقمی میگوید و سرجمع میکند و تمام. حالا فروشندۀ دیگری را تصور کنید که همۀ این میوهها را بهنوبت و تر و تمیز وزن میکند و در نهایت، با ارائۀ یک فاکتور تر و تمیز و در یک کیسۀ مناسب میوهها را به شما تحویل میدهد. یک فاکتور تمیز ار فروشگاه که نشان میدهد چه ساعتی و چه مقدار میوه و چه مقدار هزینه شما برای این میوهها پرداختهاید.
گمان میکنم اکثراً موافق باشید تصویر فروشندۀ دوم محترمانهتر و شستهرُفتهتر است و این یعنی برندینگ. یعنی تصویری که از فروشنده داریم. یعنی مثلاً این فروشگاه را با اسم خیالی ترنج و فروشندگی اِسمالآقا و میوههای خوبش در ذهن به یادگار میسپارید و مطمئنید وقتی پیش اِسمال آقا میروید، خیالتان راحت است که جای درست و درمانی را انتخاب کردهایدف چراکه اِسمال آقا برای شما ارمغانآور یک خرید خوب برای مهمانیست!
حالا برگردیم به سؤال اول: « ارائۀ یک درگاه شخصی ، چبه چه درد کسب و کار من میخوره؟!»
نه جداً اینها رو خوندید و بازهم برگردیم به سؤال اول؟ شوخی میکنید؟!